-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1388 20:00
چشمان تو بیانیه اند بی بیانیه و بی بهانه می آییم....
-
بیانیه شماره 17 مهندس موسوی :
جمعه 11 دیماه سال 1388 19:38
به گزارش سایتک متن این بیانیه به شرح زیر است : بسم الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبدالله. انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و وال لمن والاکم و عاد لمن عاداکم. فیالیتنی کنت معکم فافوزا فوزا عظیما همواره به اینجانب و دوستان گفته می شد که اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و...
-
شما چرا ؟
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 19:24
شما دیگه چرا به خودتان زحمت می دهید و برای تظاهرات به خیابان ها تشریف می آورید با شما هستم آقایان ائمه جمعه و نمایندگان مجلس ، شما که تمام امکانات دولتی و تریبون ها را در اختیار دارید هر چه بخواهید می گویید به ملت تهمت می زنید و کلی دروغ به خورد مردم می دهید ، برای حفظ منافع و موقعیت خودتان از هیچ عمل غیر انسانی دریغ...
-
سکوت نکنید
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 12:47
سکوت نکنیم ، بیایید هر کسی به سهم و توان خودش کاری انجام بده تو رو خدا سکوت نکنید از وبلاگ دست نوشته های یک دیوانه : ((مرگ بر موسوی میگویی در حالیکه دوربین ها رو به تو است برای پخش مستقیم از کانال سراسری . من مرگ بر دیکتاتور میگویم در حالیکه باتوم ها رو به من است . تو را با اتوبوس می آورند و برای من خیابان ها را...
-
نمایش
دوشنبه 23 آذرماه سال 1388 08:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 باز هم یک نمایش مسخره دیگر ! نمیدانم مردم را چی فرض کردند ؟ ولی حنای آقایان رنگی ندارد و یک تصویر کاغذی پاره شده نه می تواند دلیل باشد و نه می تواند چیزی را ثابت کند.همه این ها بهانه است اما ما هوشیاریم بیشتر از آن که بتوانند تصور کنند. به امید...
-
موجیم که آسودگی عدم ماست
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 09:44
خلاصه میگم : زنده باد آزادی و آزادگی ، به امید روزهای موفقیت بشر وقتی امید و رویایی نداشته باشد مرده ای بیش نیست
-
دوباره
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 08:53
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 00:52
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 02:15
امشب همه چیز آروم بود تا اینکه بخاطر یه مساله جزیی و پیش پاافتاده شوهرم یه سیلی محکم به صورت دخترمان زد. خیلی دلم گرفت٬ بغض کردم .چیزتازه ای نبود اما ترس تمام وجود منو گرفته بود و برای خوابیدن به اتاق بچه ها پناه بردم ٬دخترم را در آغوش گرفتم تا بخوابه. اما بغض همچنان گلوی منو فشار میداد ، یه بغض قدیمی و کهنه بود که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 20:55
امروز توی شرکت خبری شنیدم مبنی براینکه قراره ۴ تا ازپمپ بنزینهای شهر تهران روز پنج شبه به آتش کشیده بشه. خیلی ناراحت شدم ومتاسفم ازبابت اینکه کسانی که دم از وطن میزنند با این کارها هم به وطن و هم به هموطن خودشان لطمه میزنند. همه ما بنحوی از شرایط حاکم برجامعه ناراضی هستیم اما یکبار آشفتگی و شلوغی و بهم ریختگی مملکت رو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 22:07
آری آری زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1384 00:22
خدایا، دربرابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 21:55
لجظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام... مستم ... باز می لرزد دستم امروز صبح که از خواب بیدار شدم بارون می اومد،هوا خیلی خوب بود من هم احساس خوبی داشتم .زودتر از روزهای قبل از خونه بیرون رفتم و دو دقیقه زودتر به شرکت رسیدم هنوز یه پارکینگ خالی بود وبعداز مدتها موفق شدم ماشین رو ببرم تو پارکینگ. توی شرکت برق نبود درعوض...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دیماه سال 1383 18:05
قصد دارند یه جوری به من کمک کنند،خیلی دوستم دارند ولی حرفهایی که میزنند یا جملاتی که بکار میبرند اون چیزی نیست که بتونه به من کمک کنه . خوب تقصیری هم ندارند، نا آگاهند مثلاْ میگند : حق با توست ـــ حیف تو ـــ پای درددل دیگران بشین اونوقت میبینی که مشکل تو چقدر کوچکه!!! ـــــ بالاخره یه روزی سرش به سنگ میخوره ـــ از همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 01:46
از خودم شرمندهام. وبلاگم خاک گرفته. به قول سهراب سپهری تنبلی هم حدی داره از این که خیلی وقته آپدیت نکردم عذاب وجدان گرفتم حرف برای نوشتن زیاد دارم ولی کلی کار هم دور و برم ریخته، کار خونه ، بچه داری ،کار شرکت که خدا بده برکت از ۷ صبح تا ۷ شب . راستی امروز تو شرکت خبرهایی بود. تقسیم پاداش بود، جالب بود که خیلی از...
-
بدون عنوان
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 23:01
ـ سلام ـ سلام خوبی؟ ـ ای بد نیستم. میخوام با تو حرف بزنم ـ خوب بگو ـ ببین بهتره که ما باهم خداحافظی کنیم ـ چرا؟ مگه چی شده؟ ـ هیچی اما این جوری بهتره ـ شما تنهایی این تصمیم رو گرفتی ـ ببین این موضوع به نفع هر دوی ماست. بهتره همه چی رو فراموش کنی ـ یعنی چی؟ به همین راحتی ـ فرض کن هیچ وقت با من آشنا نشدی ـ مگه میشه؟ ـ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 18:04
ـ سلام،تولدت مبارک. این گلدون هم مال شماست ـ مرسی چرا زحمت کشیدید. خیلی قشنگه، بذار بگم چه گلیه.آلوورا نیست؟ ـ نخیر کاکتوسه ـ مرسی انشااله جبران کنم.چقدر خوشگل شدی خانم ـ تو دیوونه ای ـ تو منو دیوونه کردی دختر. میدونی من سه بار تو زندگیم عاشق شدم .دفعه اول یکی از همکلاسیهام بعد هم اون خانم کره ای .حالاهم ... - خوب!! ـ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خردادماه سال 1383 19:39
ـ کاش می تونستم دستهاتو بگیرم ... چیه چرا اینجوری نگام میکنی؟ ـ چه جوری ؟ ـ یه جوری بود که خجالت کشیدم .یه خواهشی ازت دارم ـ بگو ـ به من دل نبند ـ چرا ـ چون اسیر میشی بعد هم غصه می خوری نمیخوام دلم نمیخواد روزی بیاد که غصه بخوری ـ پس بریم تا اسیر نشدیم ـ باشه بریم. از کی بخونم ؟ ـ از ویگن بخون اون آهنگش که میگه من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 خردادماه سال 1383 14:07
ـ به شرافتم قسم نمیذارم یک اپسیلون این احساس در شما بوجود بیاید که ... من تو زندگی هیچی کم ندارم فقط یک خلأ روحی دارم، یه نیاز روحی، می فهمی؟ میخوام یه نفر باشه که منو درک کنه، یکی که هم سطح خودم باشه، نمی خوام بگم که من آدم مهمی هستم، یکی که بتونم راحت با اون صحبت کنم. ـ یه مخاطب؟ ـ بله یه مخاطب. یکی که ... ـ یه...
-
قدرشناسی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 15:00
این عکس می توانست عکس سال باشد عکس جنین ۲۱ ه فته ای به نام ساموئل الکساندر که در داخل رحم مادر احتیاج به عمل ج راحی پیدا کرد و اگر از رحم خارج میشد ممکن نبود زنده بماند دکتر برنر جراح این عمل بزرگ بودند و جنین را در داخل رحم مورد جراحی قرار دادند در حین عمل جراحی جنین دست کوچکش را از شکافی که دکتر ایحاد کرده بود بیرون...
-
یه شب میتونی ....
سهشنبه 27 آبانماه سال 1382 12:47
مدتها پیش یه مطلب خیلی جالب از وبلاگ روزنگار خواندم که خیلی با حال وهوای این شبها ارتباط داره . اگه درست یادم مونده باشه نوشته بود: یه شب میتونی آزاد باشی یه شب میتونی تو اوج باشی یه شب میتونی با تمام دنیا وداع کنی و خودت رو کشف کنی یه شب میتونی همه چیز رو بریزی یه گوشه و فقط اشک بریزی یه شب میتونی خدا رو از نزدیک...
-
معرفی یک سایت
پنجشنبه 24 مهرماه سال 1382 19:06
با یک شکلات شروع شد من یه شکلات گذاشتم توی دستش اون هم یه شکلات گذاشت توی دستم من بچه بودم ، اون هم بچه بود سرم رو بالا کردم اون هم سرش رو بالا کرد خندیدم گفت:دوستیم ... گفتم : دوست دوست ... گفت : تا کجا؟ ... گفتم :دوستی که (تا) نداره! .... گفت : تا مرگ خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره... گفت : باشه تا پس از مرگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 مهرماه سال 1382 12:42
من هنوز یه بچه ام ساده ی ساده من می خوام مثل تو باشم زندگی را بشناسم من میخوام مثل تو دنیا را ببینم از یه قطره دل دریا رو ببینم تو که روز و روزگار رو می شناسی تو به من بگو آسمون چه رنگه ؟؟؟؟؟ تو به من بگو چرا دنیا قشنگه ؟؟؟؟؟
-
عموی عزیز سلام
دوشنبه 21 مهرماه سال 1382 12:25
سلام عمو جون . هنوز هم به وبلاگ من سر می زنی ؟؟؟می دونم که سرت خیلی شلوغه ، من هم خبر خوبی شنیدم ،خیلی خوشحال شدم .کاش اونجا بودم و محکم تر از همه برات دست می زدم .قلباً برات آرزوی سلامتی و پیشرفت دارم . عمو جون هفته قبل برای من هفته خوبی نبود، باور کن من سخت نگرفتم .اوضاع خیلی بهم ریخته بود، تنها شانسی که آوردم این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1382 12:22
ای خدا چی می شد یه هیکل درست و حسابی به من می دادی اونوقت من امروز با یه کشیده آبدار و جانانه حق اون آدم پر رو را می ذاشتم کف دستش یا با یه مشت محکم می کوبیدم تو بینی اش تا برای همیشه ادب بشه اخه مثل اینکه بعضی ها اخم و سکوت و بی اعتنایی حالیشون نیست باید با این جور آدمها درست و حسابی برخورد کرد حیف که نشد یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مهرماه سال 1382 17:43
در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است . امروز روز تولد سهراب سپهریه ، (خوب باشه) اصلا به من ربطی نداره که اینقدر ذوق کنم راستش امروز حالم خوب نیست حوصله هیچ چیز رو هم ندارم مخصوصا حوصله خودمو مثل دیروز مثل پریروز مثل روزهای قبلش مثل فردا ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مهرماه سال 1382 11:21
گفتیم خدایا ما رو ببخش ! اشتباه کردیم حتی این بار تقصیر رو به گردن شیطون هم ننداختیم گفتیم خدایا ما خودمون به خودمون ظلم کردیم تا این جمله از دهان ما خارج شد یه دفعه آسمون غرید اما من و تو از صدای رعد وبرق نترسیدیم انگار آسمون هم گریه میکرد. لحظه لحظه قلب ما شفاف تر شد یه لحظه لطف خدا باعث شد من تو چشای تو خدا رو...
-
یک کمی ریاضی
شنبه 12 مهرماه سال 1382 19:46
عدد ۱۴۲۸۵۷ از خاصیتی برخوردار است که هیچ عدد دیگری در دستگاه دهدهی از آن برخوردار نیست این عدد تنها عددی است که اگر آن را در اعداد ۱ تا d ضرب کنیم که d تعداد ارقام عدد است حاصلضربهای حاصل از ارقامی تشکیل می شوند که از همان ارقام عدد ۱۴۲۸۵۷ با یک جایگشت دوری بدست می آیند. ۱۴۲۸۵۷=۱×۱۴۲۸۵۷ ۲۸۵۷۱۴=۲×۱۴۲۸۵۷ ۴۲۸۵۷۱=۳×۱۴۲۸۵۷...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 20:47
دوستان عزیزم سلام از پیامهای گرم و صمیمانه شما ممنونم از اینکه نتونستم جبران کنم واقعاً معذرت میخوام . به امید خدا تصمیم به درس خوندن گرفتم و حالا اینکه تا مدتی این وبلاگ حال و هوای آموزشی پیدا کنه بستگی به نظر شما عزیزان داره .حتماً نظراتتان رو بنویسید برای من خیلی محترم و مهمه.در ضمن اگر در مورد تغییر عنوان هم نظری...
-
حرف اول و آخر
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 20:24
خیلی وقتا دلم می خواد خودم باشم پشت نقاب دلم می گیره ، نفسم بند میاد و احساس خفگی می کنم. چقدر سخته خودت نباشی !!! طوری رفتار کنی که بقیه راضی بشن ، چقدر دردناکه کسی رو دوست نداشته نباشی اما وادارت کنن دوستش داشته باشی.آدما بازیگرای ماهری هستند کافیه یه بار واسشون توضیح بدی دیگه نیازی نداری چند تا سکانس بگیری. اما تا...