حرف اول و آخر

خیلی وقتا دلم می خواد خودم باشم پشت نقاب دلم می گیره ، نفسم بند میاد و احساس خفگی می کنم.
چقدر سخته خودت نباشی !!! طوری رفتار کنی که بقیه راضی بشن ، چقدر دردناکه کسی رو دوست نداشته نباشی اما وادارت کنن دوستش داشته باشی.آدما بازیگرای ماهری هستند کافیه یه بار واسشون توضیح بدی دیگه نیازی نداری چند تا سکانس بگیری. اما تا کی....؟؟؟؟  
تا کی می شه بچه هامونو وادار کنیم اون طوری که ما می گیم بازی کنن،تا کی می شه نقابی رو به صورت همسرمون بزنیم که خودش دوست نداره. تا کی میشه جلوی همکارمون نقش بازی کنیم تاکی می تونیم بد رو خوب و خوب رو بد نشون بدیم . تاکی میشه اینگونه احمقانه تن به بازی بدیم .مگه چقدر زنده ایم شاید عمر ما حتی به آخر نمایشنامه هم قد نده. 

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:33 ب.ظ http://eghshoolaneh.persianblog.com

اول که آخ جون اول شدم ...
بعد که چرا ممکنه .. تو خود خودت فقط می تونی تعیین کننده باشی فقط و فقط خودت ....

.:: موید باشی ::.

آرمین دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:04 ب.ظ http://www.Armiin.blogsky.com

salam - ba khondane in matlab yade ahange neghabe siavash oftadam, are man movafegham - khili az adama hastam ke age neghabeshono pas bezani vahshat mikoni chon oon moghast ke chehreie vagheie adam maloom mishe!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد