همین حالا ...

همین حالا وقتش است (به نقل از دکتر محمدرضا پوریان )
 
نمیدانم چرا این روزها کسی احوال بنده را نمی پرسد ویا برایم دسته گل ارسال نمیکند،در صورتی که اگرزبانم لال ،همین امشب ، خواب موقت بنده به خواب دائمی تبدیل شود، سیل ارسال دسته گل و تسلیت و ابراز همدردی به سمت منزل من سرازیر خواهد شد.اگر این عزیزان آن دسته گل ها، تسلیت ها،حلواها و خرماهایی را که قرار است بعد از مرگ این جانب هدیه کنند، همین امروز هدیه می کردند، هم من خوشحال میشدم،هم دهانم شیرین میشد و به این زودیها دار فانی را وداع نمی گفتم.
این جانب عقیده دارم که خرج مرده کردن تلف کردن پول و احسان است. بین خودمان بماند، زنده های امروزی بیشتر محتاج فاتحه وحلوا هستند. بنابراین اگر از این مخلص حرف شنوی دارید ـ که فکر نمیکنم داشته باشید ـ قدر زنده ها را بدانید . از زنده ها تعریف کنید ، برای زنده ها گریه کنید ، به زنده ها احسان کنید ، به دیدن زنده هابروید ، زنده ها را شاد کنید و به زنده ها افتخار کنید.
 کسانی که میخواهند برای ادای احترام به قبر این جانب تشریف بیاورند ، لطفاُ همین هفته به دیدنم بیایند تا حاجتشان را بر آورده کنم! لطفاُ اول زنگ بزنید تا منزل باشم و از شما شرمنده نشوم.
وسرانجام به کسانی که میخواهند در مقبره اینجانب شمع روشن کنند ، توصیه می کنم که همین امروز که حوصله دارم و زنده و سلامت هم هستم به دیدنم بیایند تا شمع ها را با هم روشن کنیم .البته روز تولدم باشد بهتر است !بنابراین کسانی که بعد از مرگم به دیدنم بیایند فقط وقت تلف کرده اند، چرا که تصمیم گرفته ام بعد از مرگم به حرف کسی گوش ندهم و حاجتی را برآورد نکنم.
حالا سر فرصت بنشینید و خوب فکرهایتان را بکنید.حق انتخاب با شماست!   

چند عکس عرفانی ...



 


نمیدونم چرا تلویزیون صحنه های عارفانه را سانسور میکنه ؟؟؟؟!!!!

تقریباُ دوسال پیش...

تقریباَ دو سال پیش بود که یکی از دوستانم که شاغل فرمانداری بود از من خواست که به بچه های خانواده هایی که تحت پوشش کمیته امداد هستند در درس ریاضی کمک کنم و من هم قبول کردم .قرار شد که ایشون منو به اون خانواده ها معرفی کنند. حدود یکسال بعد یه خانمی به محل کار من تلفن کرد وگفت که منو همون دوستم به ایشون معرفی کرده وگفته که شما میتونید به من کمک کنید اما مشکل من درس ریاضی نیست ومن خیلی شرمنده هستم که مزاحم شما شدم .من توی این شهر غریب هستم و کسی هم ندارم الان مشکل مالی شدید دارم اگه بتونید یه مقدار پول به من قرض بدید لطف بزرگی کردید ومن در اولین فرصت اونو به شما برمیگردونم . من از ایشون خواستم که به محل کار من بیاد تا بیشتر باهم آشنا بشیم و خلاصه این خانم را از نزدیک دیدم ،میگفتند شوهرشان در جبهه شیمیایی شده ،الان سرطان داره و تحت درمانه و با وجود اینکه  هر دو شاغلند اما بدلیل گران بودن دارو و کمکهای محدود بنیاد ، همیشه در مضیقه هستند. بهرحال من مبلغی را که خواسته بودند وزیاد هم قابل توجه نبود به این خانم دادم و بعد از این جریان همیشه به من زنگ میزد و تشکر میکرد .گاهی هم ایشون رو میدیدم و در مورد خودش و زندگیش صحبت میکرد و میگفت که خیلی سخته آدم بدونه شریک زندگیش مدت زیادی زنده نمیمونه.ضمنا میگفت که خودش هم یکی از کلیه هایش را اهدا کرده و باید همیشه تحت نظر دکتر باشه و دارو مصرف کنه.حتی پرونده های پزشکی خودش و همسرش را به من نشون داد.مدتی گذشت وما تقریبا با هم دوست شده بودیم . گاهی اوقات من به خواست خودم به ایشون کمک میکردم ،یکبار هم از من خواست که برای گرفتن وام ازکمیته امداد ضامنش بشم و به مبلغ وام چک بدم که این کار راهم کردم . بعد از مدتی یکروز به خانه ما آمد وگفت که قراره شوهرشان بستری بشه و اگه ممکنه من یک مانتو به ایشون بدم .من هم اجازه دادم که از بین مانتوهای من یکی را انتخاب کنه.حدود یکماه شوهرش بستری بود و تحت درمان.در این مدت من چند بار سعی کردم که با بیمارستان تماس بگیرم اما موفق نمیشدم. قبل از سال جدید ،دو سه بار بامن تماس گرفت ، اما از ابتدای سال من از حال این دوستم بی خبر بودم تا اینکه چند روز قبل از کمیته امداد با من تماس گرفتند وگفتند برای پرداخت اقساط وام بایستی به اینجا بیایید،در غیراینصورت چک شما را به اجرا میگذاریم .اولین کاری که کردم  به محل کار این خانم زنگ زدم اما گفتند که هیچ خبری از ایشون ندارند و ظاهرا شبانه اسباب کشی کردند و از اینجا رفتند، در ضمن شما هم اولین نفری نیستید که سراغش رو میگیرید .تا الان حدود بیست نفر شاکی داشته و شما هم میتونید جهت شکایت به دادگاه مراجعه کنید. ( ایشون کلاهبردار بودند).
از اونجایی که بنده اصلا از دادگاه و این مسائل خوشم نمیاد اینکار را نکردم ،در عوض این موضوع برای من شد یک تجربه،تجربه ای که باید تا ماهها قسط آن را پرداخت کنم.